دوستت دارم...
دوستت دارم ، کودکانه، به پاکی پرواز یک شاپرک تا گلبرگ های یک گل سرخ!
بی ریا، عاشقانه، لطیف، آن طور که دروغ از چشمانم فراتر نمی رود و چشمانم حقیقت
درونم را فریاد می کند ... اگر تنها لحظه ای نظاره گر چشمانم می شدی...
لحظه ای نگاه از شوق چشمانم را نظاره کن ...
مرا...
فریادم را ...
اشتیاقم را ...
.
.
.
لحظه ای با من، التهاب درونی ام را باور کن، بگذار خلوص تولد این لحظه در درونم
شناور شود...
دوستت دارم ... و صدای بی صدای نفس هایِ از اشتیاقم...، عطش نهفته در درونم...،
چنان بی تابم می کند که دلم، لحظه لحظه مهر تو را آرزو کنان، از پرچینِ خیالم می
گریزد!
بی تاب، چنان نگاه پر مهر تو را تمنا می کنم،
که گام هایم، توان ایستادن بر سکوت بی انتهایشان را، هر لحظه محال تر از قبل احساس
می کنند...
می خواهم فریاد فرو خورده در گلویم را آزاد کنم و تو بی آنکه گوش هایت را از خالی
وجود لبریز کنی، پذیرای اشتیاق درونی ام شوی...
می خواهم، مرا که زمان یغماگر توان و تحملم شده، در آغوش پر مهرت، سخت آرام کنی ...
می خواهم...
دوستت دارم ، گرمای بی انتهای نگاهت را فریاد می کنم و در اعماق خیال مرحمی بر زخم
غرق در انتظارِ قلبم می نهم...
لمس کن بارانی احساسم را...
دوستارم باش، عاشقانه، لطیف، با تمامی وجودت، آنگونه که من تو را دوست می دارم!
دستانم را با بارانی نگاهت نورباران کن، آنچنان که از حضورت عاشقانه شکوفا شوند!
.
.
.
خسته ام از محال های بی امان روزگارم،
از گام های گریزان تو،
از بازی ناتمامِ با احساسم،
از شادیِ ناپیدایی در چشمهایت، که نه ماندگار است در صفحه ی بی دریغ سینه ام،
ونه آنچنان محو،
که حضورشان را از یاد برم!
خسته ام ...
پذیرایِ بارانی نگاهم باش،
بگذار بتوانم بگویم: " دوستت دارم!"
نظرات شما عزیزان:
عالی بود گلم... احساسی و زیبا